ع ب

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

به نام خدا

مقدمه:

عصر ما، عصر سؤالها و شبهات است، سؤالهاي گنگ و مبهمی که ذهن انسان را به خود مشغول کرده است در یک مرحله ما مانند آتشفشاني از سؤال هستیم.

اینکه چرا خدا ما را آفرید؟ برای چه آفرید؟ و سوال های دیگر....

سؤال از هدف خلقت هستی و انسان، سؤال از ضرورت دین، از اینکه چرا اسلام حق است، از اینکه چرا شیعه حقّ است.

از اینکه چرا خدا در خلقت تبعیض و تفاوت ایجاد کرده است،چرا یکی ناقص العقل است، یکی باهوش است،یکی...؟

چرا انسان را همراه درد و رنج و بلا کرده است؟

 چرا هستی را به گونه ای خلق کرده است که ظلم و فساد جامعه ی بشری را در برگرفته و... ؟

 احکام چه معنی دارد، اصلاً آیا خدایی هست؟ به چه دلیل؟ سؤال از احکام و فلسفه ی احکام و... ؟

ما در قدم اوّل باید ذهن خود را خالی از هر عقیده ای کنیم تا بتوانیم به حقیقت برسیم قطب نمای فکر ما می تواند جهت حرکت ما را نشان بدهد به شرط اینکه گرفتار آهن رباهای هوی ها، سودها، تعصّب ها، عادت ها و تقلید ها نشده باشد. وگرنه این قطب نمای منحرف به جای اینکه ما را به مقصد برساند، در دریا غرق می کند.

راستی آن کس که تفکّر ندارد به نجات نزدیک تر است تا کسی که تفکّراتش را به انحراف کشیده اند.[1] سپس طبق حدیث معصوم(ع)- «حسن السؤال نصف العلم» خوب سؤال کردن، برخورد صحیح با سؤال داشتن، زیبا سؤال کردن خود نصف جواب است -بايد برخورد صحيح با سوآل را بيا موزيم. بنابراین قبل از اینکه به صورت پراکنده به جواب گویی سؤال ها بپردازیم باید به دو سؤال بنیادی و اساسی جواب دهیم:

1ـ چرا سؤال کنیم

 2ـ چگونه سؤال کنیم؟

چرا سؤال کنیم؟

1ـ ما ناخواسته خود را در هستی ای می بینیم که از ذرّات آن گرفته تا کهکشان ها همه در حال حرکت هستند؛ ما هم که جزئی از این هستی هستیم پس ناگزیر و ناچاریم از حرکت.

2ـ با اندک توجّهی و تأمّلی در خود یا بیرون از خود متوجّه می شویم که در این عالم سه نوع حرکت وجود دارد:

الف ـ حرکت طبیعی و قانونمند مانند حرکت الکترون، زمین، خورشید ، گیاهان و ...

ب ـ حرکت غریزی مانند حرکت حیوانات و حرکت های انعکاسی خودمان.

 این دو نوع حرکت، به صورت جبری بدون اختیار و آزادی و بدون هیچ خطا و اشتباهی صورت می گیرد.

ج ـ حرکت همراه با اختیار و آزادی که در این نوع حرکت باید حرکت با انتخاب شکل بگیرد. این نوع حرکت مخصوص انسان است. پس ما باید حرکتمان را خودمان انتخاب کنیم.

3ـ غریزه ی بهتر طلبی وغریزه ی جلب نفع و دفع ضرر که جایگاه آن در قلب است به ما حکم می کند که بهترین حرکت را انتخاب کنیم که هیچ خطا و اشتباهی در آن نباشد.

4ـ برای انتخاب بهترین، نیاز به سنجش و مقایسه است، که عقل عهده دار این سنجش است. «یدرک الخیر کلّه بالعقل»

5ـ برای سنجش و تعقّل نیاز به شناخت می باشد زیرا عقل در تاریکی نمی تواند بسنجد.به عنوان مثال اگر از شما سوال کنند سیب بهتر است یا پرتقال ،شما تا شناختی از نیاز های خود نداشته باشید وتا شناختی از خواص سیب و  پرتقال نداشته باشید، نمی توانید بسنجید و تعیین کنید کدام بهتر است.

6ـ برای شناخت، نیاز به تفکّر است زیرا کار فکر این است که چند معلوم را کنار مجهولی قرار می دهد و آن مجهول را کشف می کند و به شناخت می رساند.[2]

7ـ برای به جریان افتادن فکر نیاز به سؤال است زیرا تا مجهولی و سؤالی در کار نباشد فکر به جریان نمی افتد.

پیامبر اکرم(ص): "العلم خزائن“ و مفتاحه السؤال فاسئلوا... " «علم گنج هایی است و کلید آن، سؤال است پس سؤال کنید.»

"السؤال مفتاح العلم "  (سوال كليد علم و شناخت است)

اکنون متوجّه می شویم که چرا سؤال کنیم و چرا سؤال، ضرورت حیاتی برای بشر دارد و در می یابیم که چرا انبیا کارشان را با سؤال آغاز می کنند.

سوآل ضرورت حياتي دارد و انبیا سؤال می کنند تا فکر بشر به جریان بیفتد، فکر بشر به جریان بیفتد تا به شناخت برسد، به شناخت برسد تا بتواند بسنجد و تعقّل کند، بسنجد و تعقّل کند تا بهترین، درک شود، بهترین درک شود تا غریزه ی بهتر طلبی آن را انتخاب کند و حرکت انسانی خود را آغاز کند.

   چگونه سؤال کنیم؟

در پاسخ به این سؤال باید گفت:نخست باید سؤال ها را مطرح کنی سپس آنها را دسته بندی و تنظیم نمایی و در پایان آنها را تحلیل کنی.

طرح سؤال

 نخست باید همه سؤال ها را روی دفتر و کاغذ ریخت و طرح کرد. در این مرحله هر چه سؤال داری بنویس. نگذار حرف هایت هدر بروند. یادداشت کن. این قدم اوّل است. و سؤال های مخلوط و بی نظم و نامرتّب زیاد است. گاهی از نماز و روزه می پرسی گاهی از خمس می پرسی که به چه کسی بدهی و گاهی اصل دین را محکوم می کنی و گاهی مي خواهي خودكشي كني. گاهي از هدف خلقت و فلسفه‌ي  خلقت مي پرسي و محاکمه می کنی. این پراکندگی مهم نیست. تو باید شروع کنی و این سؤال های سمج را بر روی کاغذ بریزی.

 

تنظیم و دسته بندی سؤال ها

 وقتی سؤال ها طرح شدند متوجّه می شویم که سؤال ها فراوان و گسترده و مختلف هستند تعدادی اصلی و هزاران پرسش، فرعی هستند. تا سؤال های اصلی حل نشود به سؤال های فرعی پرداختن کار بیهوده ای است.

در این مرحله سؤال های مربوط به احکام و نماز و روزه پس از سؤال های اساسی از دین و مذهب قرار می گیرد. هنگامی که اصل مذهب پا در هواست، نماز و روزه و وضو و غسل، چه جای بحث دارند؟ و آن جا که اصلِ بودن و چگونه بودن و برای چه بودن تو، مورد هجوم سؤال هاست، مسائل فرعی دیگر برای تو فقط مزاحم هستند. پس باید این سؤال های مزاحم تنظیم شوند، دسته بندی شوند.

در تنظیم سؤال در مرحله ی اوّل به چهار سؤال اصلی تر می رسیم که تا این چهار سؤال حل نشوند نباید به سؤال های دیگر پرداخت.

 

 این چهار سؤال عبارتند از:

 الف ـ انسان.

 ب ـ هستی.

 ج ـ الله.

 د ـ نقش انسان در هستی.

و این تنظیم را ادامه می دهیم تا به یک سؤال و اوّل سؤال برسیم که تا این حل نشود آن سه سؤال دیگر مجهول خواهند ماند. و این یک سؤال و اوّل سؤال خود انسان است. تا موقعی که انسان خودش مجهول باشد، دین، اسلام، و هر چیزی مجهول خواهد بود.

«لاتجهل نفسک انّ الجاهل بنفسه جاهل بکّل شیءٍ» (نسبت به خودت جاهل نباش، بدرستی که کسی که نسبت به خودش جاهل باشد، نسبت به تمام اشیاء و نسبت به هر چیز جاهل است.)

«من عرف نفسه فقد عرف ربّه» (کسی که خودش را شناخت به تحقیق که ربّ و پروردگارش را شناخته است.)

«معرفه النّفس أنفع المعارف» (شناخت نفس با منفعت ترین شناخت هاست.)

«أطلبوا العلم ولو بالصّین و هو معرفه النّفس و فیه معرفه الرّبّ» (علم را بجویید اگرچه در دورترین نقاط زمین ـ مانند چین ـ باشد، و آن علم، شناخت نفس است و در آن، شناخت ربّ و پروردگار نیز هست.)

«العالم من عرف قدره و کفی بالمرء جهلاً أن لاّ یعرف قدره» (عالم کسی است که قدر و اندازه و ارزش وجودی خودش را می شناسد و برای جهالت انسان همین بس که قدر و اندازه و ارزش وجودی خودش را نشناسد.)

«حضرت علی (ع): من عرف نفسه فقد انتهی الی غایه کلّ معرفه و علمٍ»[3] (کسی که خودش را شناخت به تحقیق به نهایت هر شناخت و علمی رسیده است.) 

    تحلیل سؤال

پس از طرح سؤال ها و تنظیم آن ها، به یک سؤال رسیدیم و آن، انسان بود. اکنون باید این x و مجهول (یعنی انسان) را حل کنیم.

انسان:

روش شناخت

فکر برای حل سؤال اصلی و رسیدن به شناخت ها نیاز به چند معلوم دارد تا در کنار مجهول قرار دهد.[4] و مجهول را کشف کند. زیرا اگر به ما بگویند x چند است ما نمی توانیم جواب بدهیم چون نیاز به چند معلوم داریم تا در کنار x بچینیم و معادله اي تشكيل بدهيم و x را کشف کنیم، اگر به ما بگویند 7 = x + 5 در این صورت می توانیم جواب بدهیم که2= x است.

اكنون بايد ببينيم معلومات را از كجا تهيه كنيم: معلومات به دو دسته تقسیم می شوند:

الف) معلومات با واسطه و اکتسابی؛ مانند: علم به وجود یک شیء در مقابل انسان یا علم به شیرینی قند، رنگ اشیاء و.....

ب) معلومات بی واسطه و حضوری؛ مانند: علم انسان به خودش.

معلومات با واسطه و اکتسابی به خاطر واسطه ای که می خورند امکان خطا و اشتباه در آنها راه دارد[5] اما معلومات بی واسطه و حضوری به خاطر اینکه واسطه ای در کار نیست امکان خطا و اشتباه در آن راه ندارد و بنابراین بهتر است از این معلومات[6] استفاده کنیم و مجهولات را کشف کنیم تا شناختهایی که به آنها می رسیم، این شناختها امکان خطا و اشتباه در آنها راهی نداشته باشد به این نوع شناختها بینات[7] گفته می شود.

معلومات بی واسطه و حضوری عبارتند از:

1. درک وضعیت

2. درك  تقدیر

3. درک ترکیب

     درک وضعیت:

من در خودم اندام ها و نیروها، اعضاء و جوارح، افئده و جوانح را می بینم و احساس می کنم. من احساس می کنم که از این اندام ها و نیروها برخوردارم و می بینم آنچه که دارم به اختیار من نیست. من این وضعیّت را احساس می کنم.

 درک تقدیر:

من در خودم اندام ها و نیروها و سرمایه ها و استعدادهایی را احساس می کنم و از تقدیر و اندازه ی این نیروها و سرمایه هاست که می توانم نتیجه هایی بگیرم.

این سرمایه ها و استعدادها را از راه هایی می توان به دست آورد امّا ساده ترین این راه ها آن است که خود را با یک حیوان مقایسه کنیم تا متوجه شویم چه سرمایه هایی و استعدادهایی داریم؛ تعدادی از این سرمایه ها مشترکند و تعدادی اختصاصی:

سرمایه های مشترک انسان و حیوان:

1. اعضا و جوارح ، 2. حواس پنج گانه ، 3. احساس و عاطفه، 4. هوش ، 5. حافظه ، 6. غریزه و ....

سرمایه های اختصاصی عبارتند از:

1. اختیار و آزادی و اراده ؛ 2. قوه ی توهم ؛ 3. قوه ی تخیل؛ 4. قوّه ی تدبر؛ 5. فکر؛ 6. عقل ؛ 7. قلب ؛ 8. روح؛ 9. وجدان ؛ 10. فرقان[8]

درک ترکیب:

ما در درک ترکیب متوجه می شویم که ما گذشته از امکانات و اندام ها و نیروهایمان که در ما وجود دارند و احساسشان می کنیم، می بینیم که این اندام ها با هم در رابطه هستند و این استعدادها با هم ارتباط برقرار می کنند و یکدیگر را سرویس دهی و ساپورت می کنند یعنی رزق یکدیگر را فراهم می کنند و به نوعي با هم تركيب شده اند:  مثلاً، یک تکه نان رزق جسم است و جسم رزق ادراکات با واسطه و بی واسطه را فراهم می کند و ادراکات با واسطه و بی واسطه رزق تدبر را فراهم می کند (تدبر یعنی مطالعه و دقت و توجّه و تمرکز روی معلومات) و تدبر رزق فکر را و فکر رزق عقل را و عقل رزق قلب را و قلب رزق روح را فراهم می کند.

 

اکنون رجوع می کنیم به درک وضعیّت و از این معلومات حضوری مجهولاتی را کشف می کنیم:

1- مسئولیّت

اوّل مجهولی که از درک وضعیّت کشف می کنیم این است که ما با توجّه به اینکه بدون اختیار با یک سری سرمایه ها و امکانات وارد این جهان شده ایم و بدون اختیار اینها را از ما می گیرند نتیجه می گیریم و کشف می کنیم که نعمت ها و داده ها ملاک افتخار و امتیاز و ارزش نیستند بلکه مسئولیت ساز هستند « لتسئلنّ یومئذ عن النعیم» سرمایه ها و نعمت ها ملاک ارزش نیستند زیرا انسان در به دست آوردن آنها نقشی نداشته است. بنابراین مزد و اجر انسان بر اساس سرمایه ها و داده ها نمی تواند باشد حتی مزد و اجر انسان براساس سود ها و بازدهی ها هم نمی تواند باشد چون سود و بازدهی هم رابطه ای مستقیم با سرمایه ها و داده ها دارد.

اگر پدری به یکی از فرزندانش یک میلیون تومان بدهد و به پسر دیگرش صد تومان. و به آنها بگوید بروید با این پول ها کار کنید تا مزدتان بدهم  و بعد از چند ماه کار برگردند آن یکی که یک میلیون تومان  داشته است، یک میلیون هم سود کرده باشد و آن دیگری که صد تومان داشته هزار تومان سود کرده باشد اگر پدرشان بخواهد عدالت برقرار کند نه می تواند بر اساس سرمایه ها به آنها مزد بدهد، زیرا سرمایه را خودش به آنها داده است و نه بر اساس سود می تواند مزد بدهد زیرا سود هم رابطه ی مستقیم به سرمایه دارد بنابراین باید نسبت سود به سرمایه را در نظر بگیرند نسبت سود به سرمايه ميشود سعي و تلاش چون آن چیزی که مربوط به انسان است آن سعی و تلاش اوست یعنی نسبت سود به سرمایه، نسبت عمل به توانمندی، بنابراین مزد آن برادر که هزار تومان سود آورده است ده برابر آن برادر دیگر است چون سعی او هزار درصد است و سعی برادرش که یک میلیون سود کرده صد درصد بوده است.

پس مزد و اجر انسان براساس نسبت سود به سرمایه، نسبت بازدهی به داده، نسبت عمل به توانمندی می باشد و این نسبت نامش سعی و تلاش است. نه سرمایه ها دارایی انسان هستند نه سودها، نه داده ها نه بازدهی ها بلکه نسبت سودها و بازدهی ها به سرمایه ها و داده ها است یعنی دارایی انسان فقط همان سعی و تلاش او است.

« لیس للانسان الاّ ما سعی»

بنابراین اگر پیرزنی که کل دارائیش روزی یک نان باشد ـ که این نان هم رزق اوست ـ نصف نانش را در راه خداوند ببخشد، اجرش مساوی است با میلیاردری است که تمام پس اندازش را ببخشد و در آمد روزش را نیز ببخشد و آن وقت نصف رزق و روزیش را نیز ببخشد. این است که ابوذر (ره) می فرماید: من فقر را بیشتر از ثروت دوست دارم و مریضی را بیشتر از سلامت. چون او در حضوریات خود فکر کرده بود و دانسته بود که نعمت ها و داده ها ملاک افتخار و امتیاز و ارزش نیستند بلکه مسئولیّت ساز هستند. «اکثر عبادة ابوذر التفکر و الاعتبار»

ما را در سایت ع ب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سحر basher بازدید : 369 تاريخ : سه شنبه 2 خرداد 1391 ساعت: 20:08

آرشیو مطالب

خبرنامه